داستان کوتاه عاشقانه نوزاد و مادر

ساخت وبلاگ

این داستان کوتاه رو دیدم و بی لطفی دونستم اون رو برای شما هم باز نشر نکنم

و ممنونم از ادمین سایت که نویسندگیمو فعال کرده و میتونم مطلب مورد علاقمو بزارم

امیدوارم همیشه سایه مادرامون بالای سرمون باشه

خوشحالم میکنید نظرتون رو راجب کلمه مادر بهم بگید تو نظرات

--

--

نوزادی که آماده به دنیا اومدن بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:


دانلود رمان جدید | رمان98 نودهشتیا | دانلود رمان جدید ...
ما را در سایت نودهشتیا | دانلود رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman 98ia بازدید : 412 تاريخ : شنبه 7 اسفند 1395 ساعت: 21:50