دانلود رمان زندگی دوباره

رمان زندگی دوباره

دانلود رمان زندگی دوباره

دانلود رمان جدید زندگی دوباره از شیوا همتی

کپی از رمان ها با ذکر منبع امکان پذیره و در صورت مشاهده بی شک گزارش میدیم

اگر بدنبال رمان با موضوع جدید 

اون روز قطرات کوچک باران از آسمون چیکه میکرد ..!. من از دبیرستان به خانه برمی گشتم.وارد کوچه ای شدم که خانه مان اونجا بود.هنوز چندین قدم با خانه فاصله داشتم که صدایی مرا از حرکت باز داشت.
خانم من رو می بخشید.خانه اقای رحمانی در این کوچه است؟
نگاهی به او کردم و با دست منزلمان را به او نشان دادم.او از من سپاسگذاری کرد و به سمت خانه رفت و زنگ زد.بعد به سمت من نگاه کرد که همانطور در چند قدمی خانه ایستاده بودم و او را نگاه می کردم. سرم را پایین انداختم و به طرف خانه رفتم.در خانه باز شد.مادر نگاهی به من و بعد نگاهی به ان مرد کرد.من سلام کردم و سپس وارد خانه شدم.صدای مادر را می شنیدم که از مرد جوان می پرسید منزل چه کسی را می خواهید با چه کسی کار دارید.به طرف اتاق رفتم و لباسهایم را عوض کردم و پس از شستن دست و صورتم وارد آشپزخانه شدم.برای خودم چای ریختم و در حالی که با یک لیوان چای وارد اتاق می شدم، با صدای بلند گفتم :؟ مامان کی بود چه کار داشت. به یک باره ان مرد را دیدم که درست رو به رویم روی مبل لم داده.مرد غریبه سلام کرد و من در حالیکه از خجالت سرخ شده بودم و دست و پایم را گم کرده بودم جواب سلام او را دادم.